زندگی خوب چیست ؟
جامعه خوب کدام است ؟
دانش مطلوب چیست ؟ پاسخ به این پرسش ها ،نحوه عمل برنامه ریز و معلم را تعیین می کند .
3)فلسفه روی جنبه های اساسی برنامه درسی تأثیر می گذارد .تایلر کاربرد نظریات فلسفی در برنامه ریزی درسی را جهت تدوین اهداف آموزشی مورد تأکید قرار می دهد و معتقد است که فلسفه تعلیم و تربیت برای تطلیف یا بیان دقیق هدف های تربیتی به کار گرفته می شود (شریعتمداری ،1378). پیترز در زمینه نقش فلسفه تربیت در تعیین اهداف برنامه درسی ،می نویسد: «فلسفه تعلیم و تربیت می تواند ،به دنبال طراحی ماهیت و روابط متقابل هدف های عینی باشد و از این رو می تواند نشان دهد که کدام نوع انتخاب ضرورت دارد پس آن چه در برنامه درسی به آن نیازمندیم درک ساختار یا الگوی روابط حاکم بر هدف های عینی مورد نظر است »(پیترز ،1975).
4)فلسفه تعلیم و تربیت در باره ارزش تدریس ،یادگیری موضوعات اولویت دار و ارزشمندی هر موضوع بحث می کند . به گفته توماس هاپکینز «فلسفه تعلیم و تربیت در هر تصمیم گیری مهم که در مورد برنامه درسی و آموزش در گذشته به عمل آمده و در آینده اتخاذ خواهد شد ،دخالت داشته و دارد . گودلد خاطر شنان می کند که فلسفه «تعلیم و تربیت نقطه شروع طراحی برنامه درسی و پایه تصمیمات بعدی است .همچنین سوتو ،از فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان عنصر اساسی در تعیین اهداف دقیق آموزشی نام می برد (شریعتمداری ،1378: 16).
5)برنامه ریزی درسی مسائلی چون ؛ شناخت فراگیر ،برنامه درسی ،روش های تدریس ،رابطه معلم و شاگرد ،اهداف ،عناوین محتوا و دروس را مورد بحث و بررسی قرار می دهد . فلسفه های تعلیم و تربیت درباره هر کدام ار موارد یاد شده دیدگاهای خاص دارند که به برنامه ریز یا معلم کمک می کند تا تصمیمات آگاهانه تری اتخاذ نماید . آنچه یک معلم در فرایند تربیت یا فرایند یاددهی –یادگیری به عنوان فعالیت های کلاسی انجام می دهد به طور مستقم با مسائل نظری فلسفی برخاسته از حیطه های سه گانه معرفت شناسی ،هستی شناسی و ارزش شناسی نیستند ،بلکه علاوه بر آن ها شامل مسائل دیگری نیز می شود که خاستگاه های مختلفی دارند . اما باید در نظر داشت که بدون توسل به مسائل کلی فلسفی نمی توانیم تبیین درستی از سیاست ها و خط مشی های تربیتی داشته باشیم یا سیاست ها و هدف های موجود را مورد ارزشیابی و نقد قرار دهیم و در نهایت ،برای فرایند تربیت هدف و روش انتخاب کنیم .
6)فلسفه تربیت پرسیدن پرسش هایی است برای رسیدن به راه رسم تربیت درست ،منسجم ،پیوسته و هماهنگ و جلوگیری از تضاد و تناقض در نظر و عمل مربیان و متخصصان تربیتی . پرسش هایی نظیر ؛ماهیت زندگی خوب که قصد تربیت نیل بدان است چیست ؟آیا تربیت امری ضروری است اگر تربیت یک جریان اجتماعی است ماهیت جامعه چیست ؟ماهیت معرفت چیست ؟و سؤال های دیگر (ابراهیم زاده ،1388).
اسمیت ،استانلی و شورس بر نقش فلسفه تعلیم و تربیت در برنامه درسی اشاره کرده معتقدند که در مواقع زیر ، با فلسفه تعلیم و تربیت ،سروکار داریم؛
1.اهداف تربیتی تنظیم و حقیقتاً درست دانسته می شوند .
2.محتوا انتخاب و سازماندهی می شود .
3.اقدامات پایه ای و فعالیت ها تنظیم می گردد .
دیوئی فلسفه تعلیم و تربیت را تئوری«عمومی تعلیم و تربیت »می داند . به نظر او اگر تعلیم و تربیت ،فرایند ایجاد گرایش های بنیادی ،عقلانی و عاطفی نسبت به طبیعت و همنوعان بدانیم در این صورت حتی می توانیم فلسفه را به عنوان «نظریه عمومی تعلیم و تربیت »تعریف کنیم . بنابراین فلسفه تعلیم و تربیت نه تنها نقطه شروع بلکه پایه و اساس همه فعالیت های برنامه درسی است .
آموزش و پرورش انسان گرایانه از آموزشی حمایت می کند که «رشد مفهوم از خود»و «رشد فردی احساسات »را در دانش آموزان ،تقویت و تشویق کند . در این الگوها انتظارات به نحوی تدوین می شود که تمام دانش آموزان بتوانند به آن دست یابند و معلمان باید دانش آموزان را به کشف عقاید به صورت آزادانه ،طرح پرسش های باز و ایجاد احساسی خوب و مثبت درباره تجربیات یادگیری شان تشویق کنند(مایرز و مایرز، 1990).